سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه مؤمن را ساکت دیدید، بدو نزدیک شوید که حکمت القا می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]   بازدید امروز: 0  بازدید دیروز: 2   کل بازدیدها: 53899
 
عطـر بـهـارنارنــج
 
عشقی جدا از معشوق
نویسنده: رهگـ...ـذر(شنبه 88/11/10 ساعت 10:48 صبح)

روزی پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته  و گوشه ای غمگین نشسته . پیر نزد او رفت و جویای احوالش شد . شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و این که دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته . شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند . پیر با لبخندی گفت اما عشق تو به دخترک  چه ربطی به او دارد؟
شاگرد با حیرت گفت ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟
پیر با لبخند گفت چه کسی چنین گفته است . تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دختر ندارد . 

هرکس دیگر هم جای او بود تو این آتش را به سمت او می فرستادی. بگذار دختر برود ! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی. معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد!
 

دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر ! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند ! به همین سادگی .



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات دیگران ( )

    زندگی را نخواهیم فهمید اگر...!
    نویسنده: رهگـ...ـذر(شنبه 88/11/10 ساعت 10:36 صبح)
    زندگی را نخواهیم فهمید اگر...!    

    زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گل‌های سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گل‌سرخی را  بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟ 
    زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان اجابت نشدند.
    زندگی را نخواهیم فهمید اگرعزیزی را برای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.
     زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم فقط چون در یک آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم. 
    زندگی را نخواهیم فهمید اگر دست از تلاش و کوشش برداریم فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بی‌نتیجه ماند. 
     
    زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه دست‌هایی را که برای دوستی به سمت ما دراز می‌شوند، پس بزنیم فقط به این دلیل که یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوءاستفاده کرد.
    زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر فقط چون یکبار در عشق شکست خوردیم دیگر جرات عاشق شدن را از دست بدهیم و از دل‌بستن بهراسیم.
    زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه شانس‌ها و فرصت‌های طلایی همین الان را نادیده بگیریم فقط به این خاطر که در یک یا چند تا از فرصت‌ها موفق نبوده‌ایم. فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بسته‌ای می‌رسیم و یک‌صد کلید در دستمان است، هرگز نباید انتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان کلید اول باشد. شاید مجبور باشیم صبر کنیم و همه صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند. گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می‌کند و شرط رسیدن به این کلید امتحان کردن نود‌ و نه کلید دیگر است. یادمان باشد که زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم فقط به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب ندادند. از روی همین زمین خوردن‌ها و دوباره بلندشدن‌هاست که معنای زندگی فهمیده می‌شود و ما با توانایی‌ها و قدرت‌های درون خود بیشتر آشنا می‌شویم.
    زندگی را نخواهیم فهمید اگر از ترس زمین خوردن هرگز قدم در جاده نگذاریم... !!

    برگرفته از سایت جوان آنلاین www.javan-online.com



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات دیگران ( )

    ***
    نویسنده: رهگـ...ـذر(سه شنبه 88/11/6 ساعت 9:1 صبح)

     

    اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست

                                                         چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات دیگران ( )

    و خدایی که در این نزدیکی است
    نویسنده: رهگـ...ـذر(پنج شنبه 88/6/26 ساعت 10:17 صبح)

    پیش از اینها فکر میکردم خدا
    خانه ای دارد میان ابرها
    مثل قصر پادشاه قصه ها
    خشتی از الماس وخشتی از طلا
    پایه های برجش از عاج وبلور
    بر سر تختی نشسته با غرور
    ماه برق کوچکی از تاج او
    هر ستاره پولکی از تاج او
    اطلس پیراهن او آسمان
    نقش روی دامن او کهکشان

    رعد و برق شب صدای خنده اش
    سیل و طوفان نعره توفنده اش
    دکمه پیراهن او آفتاب
    برق تیغ و خنجر او ماهتاب
    هیچکس از جای او آگاه نیست
    هیچکس را در حضورش راه نیست
    پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
    از خدا در ذهنم این تصویر بود
    آن خدا بی رحم بود و خشمگین
    خانه اش در آسمان دور از زمین

    بود اما در میان ما نبود
    مهربان و ساده وزیبا نبود
    در دل او دوستی جایی نداشت
    مهربانی هیچ معنایی نداشت
    هر چه می پرسیدم از خود از خدا
    از زمین، از آسمان،از ابرها
    زود می گفتند این کار خداست
    پرس و جو از کار او کاری خطاست
    آب اگر خوردی ، عذابش آتش است
    هر چه می پرسی ،جوابش آتش است
    تا ببندی چشم ، کورت می کند
    تا شدی نزدیک ،دورت می کند

    کج گشودی دست، سنگت می کند
    کج نهادی پای، لنگت می کند
    تا خطا کردی عذابت می کند
    در میان آتش آبت می کند
    با همین قصه دلم مشغول بود
    خوابهایم پر ز دیو و غول بود
    نیت من در نماز و در دعا
    ترس بود و وحشت از خشم خدا
    هر چه می کردم همه از ترس بود
    مثل از بر کردن یک درس بود

    مثل تمرین حساب و هندسه
    مثل تنبیه مدیر مدرسه
    مثل صرف فعل ماضی سخت بود
    مثل تکلیف ریاضی سخت بود
    *****
    تا که یکشب دست در دست پدر
    راه افتادم به قصد یک سفر
    در میان راه در یک روستا
    خانه ای دیدیم خوب و آشنا

    زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
    گفت اینجا خانه خوب خداست!
    گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
    گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
    با وضویی دست ورویی تازه کرد
    با دل خود گفتگویی تازه کرد
    گفتمش پس آن خدای خشمگین
    خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟
    گفت آری خانه او بی ریاست
    فرش هایش از گلیم و بوریاست
    مهربان وساده وبی کینه است
    مثل نوری در دل آیینه است

    می توان با این خدا پرواز کرد
    سفره دل را برایش باز کرد
    می شود درباره گل حرف زد
    صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
    چکه چکه مثل باران حرف زد

    قیصر امین پور

     



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات دیگران ( )


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    عشقی جدا از معشوق
    زندگی را نخواهیم فهمید اگر...!
    ***
    و خدایی که در این نزدیکی است
    [عناوین آرشیوشده]

    |  RSS  |
    |  Atom  |
    | خانه |
    | شناسنامه |
    | پست الکترونیک |
    | مدیریت وبلاگ من |


    || پیوندهای روانه ||
    سایت شهید آوینی [66]
    آسان دانلود [170]
    بچه های قلم [188]
    [آرشیو(3)]


    || مطالب بایگانی شده ||
    یادگــاری بر عرصه زمان
    عشق . ایمان . عرفان

    || اشتراک در خبرنامه ||
      || درباره من ||
    عطـر بـهـارنارنــج
    رهگـ...ـذر
    فرقت یاران و تفریق میان جسم و جان بازیچه نیست . ایام هجراست و لیالی بی فجر ، درد دوری هست ، تاب صبوری نیست. رنج حرمان موجود است راه درمان مسدود . همین بهتر که چاره این بلا از حضرت جل و علا خواهم تا به فضل خدایی رسم جدایی از میان برافتد و بخت بیدار و روز دیدار روزی شود .

    || لوگوی وبلاگ من ||
    Image and video host
    || لینک دوستان من ||
    گنج 7 دریا

    || لوگوی دوستان من ||




    || خداحافظ رفیق||


    || وضعیت من در یاهو ||
    یــــاهـو